درد دل ساعت 2 شبی ....

ساخت وبلاگ

خستم ..

خستم
از اخلاقاش
از بد خلقی هاش
کم اوردناش
خستم میکنه
جوری ک سنگینی سختی این سه سالو یادم میاره
تموم گریه هام... بغض هایی که قورتشون دادم ...

اشکای بی گناهم ...


راستش ...

من دوسش داشتم
واقعنی
تا قبل از اینکه ده ها بار قلبمو بشکنه دوسش داشتم
اما الان ..
نمیدونم 
شاید اگه این راهو انتخاب نکرده بودم
خوشحالتر بودم


همیشه
جوری بهمون یاد دادن
که اگه اینجا تو این شرایط نبودی ، 
معلوم نبود چه اتفاقایی میفتاد
شاید خیلی بدتر  ...
همیشه به مرگ گرفتنمون ...


که به درد راضی شیم ...
که به درد راضی شیم ...

 

گاهی وقتا باخودم میگم ..

تا کی ؟ تاکی باید اینارو بشنوم؟ کی تموم میشن ؟

تا کی باید از ترس اینکه مبادا چیزی بگم ک آتیشش تند تر شه و همون رشته نازک ازهم پاره شه سکوت کنم و بریزم تو خودم دردامو ؟ ...لبخند بزنمو جوری رفتار کنم که خودم باورم شه " چیز مهمی نیست "

چرا زندگی روی خوششو ب من نشون نمیده ...

دختری همچنان به تماشاي ماه......
ما را در سایت دختری همچنان به تماشاي ماه... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tak2funa بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:17